خانه عناوین مطالب تماس با من

دنیای خیالی

دنیای خیالی

درباره من

گرچه خرابم.ولی در ویرانه ام گنجی ست.گنجینه میراث عشق فرهاد.فریاد اودیس واحساس پاک ژولیت.احساس پابرهنه های دنیای زیبای زمین.احساس سرخوردگان از محبت من وتو وواماندگان قافله تجدد وتمدن.نگران کودک بی پناهی که دیشب در سرزمین من و تو به خاطر لقمه نانی بیدار مانده است.نگران دختر زیبا ومعصوم همسایه که به خاطر خواست من و تو به بیراهه رفته است.نگران زرد شدن درخت ها.خشکیدن گل ها.آلوده شدن آبها.هوای مادربزرگها.هوای خودمان و...........دلم می خواهد آرزوهایم را با شوق و اشک برسر در هر مسجد و صومعه ایی بنویسم. ای آنکه در زندان بی عدالتی ها در بندی.ای آنکه در زندان وجدان خود محبوسی.ای زن.ای مرد.من تو را آزاد می خواهم.رها از ترس.رها از غم. من تو را در اوج می خواهم...........عقاب عطش مرا به اوج آرزوهایم برده است.به یک دنیای خیالی!!!خیالاتی دورو درازوغیر قابل دسترس. بمان تا برایت بگویم.از ثانیه های بی کسی ام.از بی نهایت دلتنگی هایم.از بیقراری دل بی تابم...از بغض بی صدای دلم.از سکوت هزار ساله واز غربت دلگیر نگاهم....این آخرین سطر دلتنگی ام را بخوان. ادامه...

روزانه‌ها

همه
  • www.iranipc.com
  • www.kargah.com

پیوندها

  • ایران جاوید
  • نقطه ته خط
  • احساس
  • www.iransohrab.net
  • دیووونه خودتی
  • به جان شیرین
  • love story
  • شیرازی های دوست داشتنی
  • کلبه عشق
  • شب.کویر.سکوت
  • persian weblog
  • حضرت عشق
  • من وقتی تنها میشم

دسته‌ها

  • شعر و قطعه های ادبی 2
  • متن و داستان 10
  • تصاویر 1
  • حرف های دل 25

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • اسفند 1384 1
  • بهمن 1384 7
  • دی 1384 17
  • آذر 1384 14

آمار : 106729 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 17:18
    سلام دوستان. خوب هستید؟ دارم باروبندیلم رو می بندم.می خوام ازاین خونه برم.امیدوارم فراموشم نکنید و بازم به من سر بزنید. این آدرس جدید منه. http://baran62.blogfa.com/
  • خلوت ذهن یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1384 19:47
    آمد وخلوت ذهنم رافروپاشید . آرام آمد ولی گوشه گوشه قلبم راتصاحب کرد . خاطرم هست زمستان رفته بود و هوا بهاری بود . او آمد و باغبان دل من شد.دلم راسرخ تر از شقایق و سبزتر ازدرختان بهاری کرد. روح خسته ام راجلابخشید. قلب بیمارم را مداوا کرد. خاطرم هست که ارام آمد ولی هنگام رفتن او توفانی به پاکرد. توفانی به وسعت خرابی یک...
  • بهتی در پس در تنها مانده بود شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1384 00:26
    حرفام تکراری شده.نوشته هام رنگ و بوی قدیمش رو ازدست داده.دلم گرفته.می خوام گریه کنم.نه اصلا دلم می خواد زار بزنم.می خوام تموم وجود صدات کنم.خدایا می شنوی؟یکی از بنده هات یه گوشه این زمین تو یه نقطه دور دور داره صدات می کنه.صدامو می شنوی؟خیلی چیزاهست که می خوام ازت بپرسم.خیلی چیزا!احساس می کنم از درون گم شدم.دارم خیلی...
  • انتخاب پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1384 18:07
    نگاه که نمی کنی سرت که پایین است همه جاپرازخلا می شود می توانم جایی برای دوستت دارم بیابم جایی برای نفرت سرت رابالا نگیر برای دست کمـاین نخستین و واپسین انتخاب سرت رابالا نگیر هراسم از این است جذبه چشمانت حق انتخاب این اولین نشانه آزادی را فنا کند خدانکند............خدانکند به من اعتماد کن به انتخابم چرا که بالغ شده...
  • دست اشک سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1384 21:15
    بارها افسرده و تنها برای اینکه غم جز صبحدم راز نمی گوید روی به صحرا می کنم و عنان دل را به دست اشک می سپارم تا آن هنگام که دست لطیف تو اشکم را بخشکاند وگونه های سوزان مرا نوازش کند. عزیزکم! این رادریافته ام لحظه ایی که در خواب هستم از همیشه به تونزدیکترم.ای کاش این خواب یکباره به خواب جاودان بپیوندد وشیرینی دیدارها بی...
  • پرپرواز سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1384 23:23
    پر پرواز ندارم اما دلی دارم و حسرت درناها وبه هنگامی که مرغان مهاجر در دریاچه ماهتاب پارو می کشند خوشا رها کردن و رفتن؛ خوابی دیگر به مردابی دیگر! خوشاماندابی دیگر به ساحلی دیگر به دریایی دیگر! خوشاپرکشیدن خوشارهایی خوشااگرنه رها زیستن مردن به رهائی! آه این پرنده دراین قفس تنگ نمی خواند....
  • کسی برای من نیست.اگر نه خطاب این همه بی مخاطبی نیست چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1384 17:03
    با خود می گفتم صبر.روزی با دستانی پر از دوستی؛مهر؛عشق و زندگی به سویش خواهم رفت وان را در دستانش خواهم کاشت.می خواستم حیاتم را تقدیمش کنم که حیاطی دوباره به من بخشید.صداقت را در نگاهم ندید!شوق را در صدایم نخواند!اشتیاقم را نفهمید!ندانست که فقط در کنار او خندانم .چرا در مقابل خطایم پارا در مسیر غروب گذاشت.رفت تا طلوعی...
  • تولدم مبارک دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1384 01:22
    امروز که به تقویم نگاه کردم دیدم ای دل غافل یک سال دیگه هم گذشت و هیچی به هیچی.ما چقدر راحت ثانیه هامون رو از دست می دیم.انگار زمان عجله داره .شایدم یکی دنبالش کرده.روزها می گذرن و جای خودشون رو به هفته ها ؛ماه ها؛فصل ها و......سالها می دن.به همین راحتی ۲۳سال گذشت.تو یه چشم به هم زدن.انگار همین دیروز بود که با بچه ها...
  • حسرت جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 13:27
    صدایی از درون به او نهیب می زد:(ای ابله !ای دیوانه!نابغه!!!بچه شدی؟!)شایدم خر شدی!آره یه دراز گوش! احساس بدی داشت .انگار قدش کوتاه شده بود و دست و پایش داراز!شاید گوش هایش هم در حال دراز شدن بود!دست و پایش که تا سم شدن راه درازی نداشت!!!سلانه سلانه خود را به آینه رساند.چشمانش را به هم فشرد از نگریستن به خود وحشت...
  • دزد دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 21:58
    وقتی اولین سیب را از نگاهت دزدیدم تو آن قدر خوب بودی که جیب هایم را نگشتی و من آن قدر هول بودم که جای سیب دلم را به تو دادم.
  • علت دروغ گفتن مردها شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 10:33
    روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. " آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: " نه فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار...
  • همیشه منتظر چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1384 19:16
    همیشه منتظرم.بی آنکه بخواهم یا بفهمم.منتظرم تا روزی تو را ببینم که دیگربار برلب تنهایی هایم روییده ای.هستی و می مانی.منتظرم تاتورابالبانی خندان ببینم.تورا که درمسیر عمرقدم برمی داری وبهمردمانی می نگری که باصورتک های زشت وزیبا؛شاد وخندان به استقبال جشن زندگی می روند وشایدهرجنددقیقه می ایستی وبه عقب نگاه می کنی .در...
  • عطر محبوب شب شنبه 17 دی‌ماه سال 1384 01:45
    عطر محبوب شب هوای خانه را دربرگرفته... بغض سال ها انتظار گلوی تنهاییم راسخت می فشارد.اماهنوز آمدنت را به انتظار نشسته ام... قرن هاست که چشم به را آمدنت ودر اندیشه حضورت نفس می کشم...به دنبال رد پای تو آواره جاده های انتظار شده ام...به انتظار آمدن تو عبور بی امان فصل ها رامی فشارم...به هوای دیدنت فانوس چشم هایم را به...
  • گفتگو با خدا پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1384 19:42
    (ریتا استریکلند) خواب دیدم که در خواب با خدا گفتگویی داشتم.........خدا گفت پس می خواهی با من گفتگو کنی؟.......گفتم اگر وقت داشته باشید.......خدا لبخند زد......وقت من ابدی است.......چه سوالاتی میخواهی از من بپرسی؟.......پرسیدم چه چیز در مورد انسان شما را بیش از همه مورد تعجب قرار میدهد؟........خدا پاسخ داد......اینکه...
  • شبیخون چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 00:01
    ا مروز ساعت دیواری اتاقم را شکستم تا عبور تلخ ثانیه ها را دیگر نبینم. اما می دانم که شبیخون شب رویای بی ثانیه بودن را از من خواهد ربود..........
  • جزیره سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1384 16:29
    در جزیره ای زیبا تمام حواس , زندگی میکردند, شادی , غم , غرور , عشق و ... روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت.همه ساکنین جزیره قایقهایشان را اماده و جزیره را ترک کردن. وقتی جزیره به زیره آب رفت ,عشق از ثروت که قایقی با شکوه داشت کمک خواست و گفت:(آیا میتونم با تو همسفر شوم؟) ثروت گفت: نه من مقدار زیادی...
  • پسرک گل فروش دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1384 23:29
    صدای نرم وآهسته و نرگس در گوشش می پیچید«داداش تولدم اون عروسک خوشگله رو می خری؟»طنین صدای نرگس او را از رفتن منصرف کرد.سر چهار راه ایستاد و دسته های گل را در دستش فشرد.چشمان معصومش به صورت تک تک راننده هایی که پشت چراغ ایستاده بودند خیره می شد.مظلومیتی که در عمق مردمک چشمانش لانه داشت همیشه در وجود تک تک عابرین بی...
  • رقص یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1384 01:58
  • آرزوی آخر شنبه 10 دی‌ماه سال 1384 09:02
    پیرزن با قامتی خرد و شکسته در رختخوابش غلت زد.پتو را به گوشه ایی انداخت و به جای خالی همسرش نگریست و گفت:رحیم باز کجا غیبت زده؟ پاهای دردناکش را حرکت داد و به سختی با گرفتن دیوار از جا برخاست .پاهای قوس دارش نیاز به عصا را تمنا می کرد و چشمان کم سویش عصای چوبی را چون خطی تیره در انتهای اتاق نشان کرده بود و قلب همیشه...
  • سرود آفرینش از کتاب کویر دکتر شریعتی پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1384 23:40
    (ترجمه نسبتا آزلد اما وفاداری از مقدمه منظومه طولانی سفر تکوین یکی از دفترهای سبز شاندل.نویسنده وشرق شناس فرانسوی نژاد زاده تونس) (در آغاز هیچ نبود.کلمه بود وآن کلمه خدا بود.) تورات وکلمه بی زبانی که بخواندش و بی اندیشه ایی که بداندش چگونه می تواند بود؟وخدا یکی بود وجز خدا هیچ نبود.با نبودن چگونه می توان بودن؟ وخدا...
  • پیله ابریشم چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1384 21:50
    روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد. ناگهان تقلای پروانه متوقف شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد. آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کندو با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه...
  • وصیت نامه داریوش کبیر سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1384 21:47
    اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله...
  • جلوه تو یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1384 13:05
    درختی است در کوچه کوچه ایی که هر روز بی تفاوت از آن رو می شوی. ************************************************** خواب و بیداری چه بود راز آن خواب؟ سکوت بود و تو سبدی گل در کنارت اما یکی ماند باقی را به دور انداختی در هولناکی نا کجا...... *************************************************** جلوه تو نامت تصوریست بدیهی...
  • پرواز شنبه 3 دی‌ماه سال 1384 18:23
    پرواز باید کرد دست در دست باد به زیبایی پرواز پرستو به سبکبالی بال های پروانه سفر باید کرد ساده تر از هجرت چشم در چشم خورشید هم نفس با غروب .....
  • [ بدون عنوان ] شنبه 3 دی‌ماه سال 1384 08:03
    اگر در دوران جوانی می دانستم که شکوه عظمت زیبایی که به آن عشق می ورزیدم روزی چنین دوباره قلب من را از آن خود می کند وآتشی بر می افروزد که تاابدمرا رنج خواهد داد با چه لذتی چشمان خود دا نابینا می کردم. میکل آنژ
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 08:39
    مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه ای می نشیند آواز می خواندواحساس می کند که شاخه می لرزد ولی به آواز خواندن ادامه می دهد زیرا مطمئن است که بال و پر داردو ویکتور هوگو
  • فرار شنبه 26 آذر‌ماه سال 1384 11:07
    از سروصدای شدیدی که در بیرون اتاق به پا شده بود،چشمانش گشوده شد.خودش را روی تخت نیم خیز کرد،می خواست از جایش برخیزداما...صداها شدیدتر شد.قلبش شروع به زدن کرد.به شدت ترسیده بود.آن روز هرگز گمان نمی کرد آن دادوفریادها شروع دعواهای هر روزه باشد!آن روز به شدت گریست وبعد از آن اشک هایش همیشه برای جاری شدن در نهانخانه...
  • آرزوی پرواز شنبه 26 آذر‌ماه سال 1384 11:05
    یکی از آرزوهایش پرنده شدن بود.پرواز کردن وشناور بودن،نه در آبی دریا که در پهنه آسمان ها!رویای کودکی اش بودوحال احساس می کرد می تواند به آرزویش برسد،شب یلدا بود.طولانی ترین شب سال!روزی که همه خانواده دور هم جمع می شدند.آقاجان کتاب حافظ را بر می داشت وفال می گرفت.سال پیش با صدای بلند آرزویش را گفته بود وهمه یکصدا به او...
  • نیمرو شنبه 26 آذر‌ماه سال 1384 11:05
    با خوندن این متن نگاه آدم به نیمرو تغییر می کنه به خصوص از لحاظ اینکه بخوای اونو یک اثر از نوع اکسپرسیونیسم انتزاعی تصور کنیم. هر نیمرو حاوی یک پیام فلسفی­ مهم است. در هر نیمرو، همان چیزی که بنا بر فهم عمومی، دقیقا باید «تمام­رو» به شمار آورده شود، به طرزی کاملا عجیب «نیمرو» نامیده شده. پس نیمرو حامل این پیام...
  • چشمان غرور شنبه 26 آذر‌ماه سال 1384 11:04
    مستقیم پیش می رفت.با گام هایی نامطمئن! هنوز هم با تردید هایش دست و پنجه نرم می کرد.فکر نمی کرد روزی فرا برسد که او هم قبای دیگران را بر تن کند و پرده ایی سیاه به روی چشمانش بکشد.ولی اشتباه می کرد. معصومیت دوران کودکی با گذر دقایق از او دور و دورتر می شد واو هر روز بیشتر در قالب بزرگسالی فرو می رفت وحال که وارد این...
  • 39
  • صفحه 1
  • 2