گرچه خرابم.ولی در ویرانه ام گنجی ست.گنجینه میراث عشق فرهاد.فریاد اودیس واحساس پاک ژولیت.احساس پابرهنه های دنیای زیبای زمین.احساس سرخوردگان از محبت من وتو وواماندگان قافله تجدد وتمدن.نگران کودک بی پناهی که دیشب در سرزمین من و تو به خاطر لقمه نانی بیدار مانده است.نگران دختر زیبا ومعصوم همسایه که به خاطر خواست من و تو به بیراهه رفته است.نگران زرد شدن درخت ها.خشکیدن گل ها.آلوده شدن آبها.هوای مادربزرگها.هوای خودمان و...........دلم می خواهد آرزوهایم را با شوق و اشک برسر در هر مسجد و صومعه ایی بنویسم.
ای آنکه در زندان بی عدالتی ها در بندی.ای آنکه در زندان وجدان خود محبوسی.ای زن.ای مرد.من تو را آزاد می خواهم.رها از ترس.رها از غم.
من تو را در اوج می خواهم...........عقاب عطش مرا به اوج آرزوهایم برده است.به یک دنیای خیالی!!!خیالاتی دورو درازوغیر قابل دسترس.
بمان تا برایت بگویم.از ثانیه های بی کسی ام.از بی نهایت دلتنگی هایم.از بیقراری دل بی تابم...از بغض بی صدای دلم.از سکوت هزار ساله واز غربت دلگیر نگاهم....این آخرین سطر دلتنگی ام را بخوان.
ادامه...
سلام .......... وبلاگه قشنگ و زیبایی دارید اگه با تباله لینک موافقی خبرم کن این روز ها فقط با خاطرات تو زنده ام میترسم از روزی که این خاطرات برای من تکراری شود پس بیا و با خودت خاطرات دیگری بیاور در انتظارت میمانم بای
سلام بر شما دوست گرامی مدتی است که سعادت من کم شده علتی هم جز شما نداره به این خاطر که مدتیه که قابل نمی دونین و به میخونه ی حضرت عشق پا نمی ذارین یادتون نره همین قدوم مبارک شما هست که به حضرت عشق جون می ده پس میخونه رو تنها نذارین منتظر قدوم دوباره گل بارون شما هستم با انتظار به دیدار به این خاطر اومدم که من آپ دیت کردم و منتظرم فعلا...
هـیــچ دانـــی بــا شــروع هـر بـهـار بــا گـــذشـــت و گــردش لـیـل ونهار ســالی از عـمـرت بـه یغما مــی رود عــمـــر تــــو یـکــسال بــالا مــیرود گــرچــه خرم می شود دشت و دمــن ســبـــزه مــیـــرویـــد کــنــار یاسمن گــرچــه گـل خـواهان بلبل می شــود دل اســـیـــر غــنــچــه گــل می شود گــرچـــه حــال ما دگرگون می شــود از شــقـــایــق دشت گلگون می شود گــرچـه در رگهای گل خون مــی دود عــنـدلـیـب از لانــه بـیـرون می پـرد گرچــه تـــازه مـیـشود بــرگ درخــت نو شود شال و کلاه و کفـش و رخت گــرچــه بـرپا میشود جشن و ســرور دیـــدن اقــــوام مـــی گــــردد مـــرور ســالی از عــمــرت بـه یغما مــی رود عــمـــر تـــو یــکــسـال بــالا می رود آدمــی فـــانــی اســت عیدش مانـدگار او رود ، نــوروز مـــانــــد بـــرقـــرار عمر جاوید هست همچون یک حــباب چـــون حــبـــابـــی مانده بر پهنای آب
نازنینم، سحرگـــــاهان که شبنم آیتی از پاک بودن را به گلها هدیه میبخشد وگلها بستر آیات میگردند به محراب بهاران سال نو را پاکــــتر از شبنم گلــها برایت آرزو دارم*مهربانم از اینکه خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم معذرت می خوام وخوشحالم که بازم وبلاگ نازت را دیدم*دوست عزیز من آپم ومثل همیشه منتظر حضور سبزت*یا حق
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
چرا به این زودی اسباب کشی کردی؟!!!
سلام ..........
وبلاگه قشنگ و زیبایی دارید
اگه با تباله لینک موافقی خبرم کن
این روز ها فقط با خاطرات تو زنده ام
میترسم از روزی که این خاطرات برای من تکراری شود
پس بیا و با خودت خاطرات دیگری بیاور
در انتظارت میمانم
بای
سلام بر شما دوست گرامی
مدتی است که سعادت من کم شده علتی هم جز شما نداره به این خاطر که مدتیه که قابل نمی دونین و به میخونه ی حضرت عشق پا نمی ذارین یادتون نره همین قدوم مبارک شما هست که به حضرت عشق جون می ده پس میخونه رو تنها نذارین منتظر قدوم دوباره گل بارون شما هستم
با انتظار به دیدار به این خاطر اومدم که من آپ دیت کردم و منتظرم
فعلا...
سلام هر جا که میری خدا پشت پناهت باشه
سبز باشی سبز افتابی
هـیــچ دانـــی بــا شــروع هـر بـهـار
بــا گـــذشـــت و گــردش لـیـل ونهار
ســالی از عـمـرت بـه یغما مــی رود
عــمـــر تــــو یـکــسال بــالا مــیرود
گــرچــه خرم می شود دشت و دمــن
ســبـــزه مــیـــرویـــد کــنــار یاسمن
گــرچــه گـل خـواهان بلبل می شــود
دل اســـیـــر غــنــچــه گــل می شود
گــرچـــه حــال ما دگرگون می شــود
از شــقـــایــق دشت گلگون می شود
گــرچـه در رگهای گل خون مــی دود
عــنـدلـیـب از لانــه بـیـرون می پـرد
گرچــه تـــازه مـیـشود بــرگ درخــت
نو شود شال و کلاه و کفـش و رخت
گــرچــه بـرپا میشود جشن و ســرور
دیـــدن اقــــوام مـــی گــــردد مـــرور
ســالی از عــمــرت بـه یغما مــی رود
عــمـــر تـــو یــکــسـال بــالا می رود
آدمــی فـــانــی اســت عیدش مانـدگار
او رود ، نــوروز مـــانــــد بـــرقـــرار
عمر جاوید هست همچون یک حــباب
چـــون حــبـــابـــی مانده بر پهنای آب
نازنینم، سحرگـــــاهان که شبنم آیتی از پاک بودن را به گلها هدیه میبخشد وگلها بستر آیات میگردند به محراب بهاران سال نو را پاکــــتر از شبنم گلــها برایت آرزو دارم*مهربانم از اینکه خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم معذرت می خوام وخوشحالم که بازم وبلاگ نازت را دیدم*دوست عزیز من آپم ومثل همیشه منتظر حضور سبزت*یا حق