بارها افسرده و تنها برای اینکه غم جز صبحدم راز نمی گوید روی به صحرا می کنم و عنان دل را به دست اشک می سپارم تا آن هنگام که دست لطیف تو اشکم را بخشکاند وگونه های سوزان مرا نوازش کند.
عزیزکم! این رادریافته ام لحظه ایی که در خواب هستم از همیشه به تونزدیکترم.ای کاش این خواب یکباره به خواب جاودان بپیوندد وشیرینی دیدارها بی آنکه تلخی هجران بیداری در پی داشته باشد درجهان ابدی عشق و صفا جاودانه ادامه یابد.
محبوبم! خورشید باهمه درخشندگی و جلایش در پایان هرروز ناپدید می شود وجایش را به تاریکی شب می سپارد اما آفتاب عشق تودرآسمان دل من می درخشد واین اولین روزی است که شبی به دنبال ندارد.
سلام
این اولین بار است که به وبلاگ شما سر می زنم و خوشحالم با وبلاگ شما آشنا شدم.
وبلاگ زیبایی دارید و زیبا قلم می زنید.
با لینک موافقید؟
موفق باشید.
سلام زهرا جان
خوبی عزیزم؟
اومدم بگم که من آپ کردم
خوشحال میشم اگه منو با نظرت مفتخر کنی
موفق باشی
بای
سلام......
خوبی...
ممنون که به وبلاگم سر زدی......
باشه از دفعه ی بعدی سعی می کنم غم انگیز ننویسم...
راستی متنت هم زیبا بود....
به من هم بسر.....(سر بزن!!!!)
سلام
انشالله که صد سال زنده باشی در کنار اونی که دوستش داری ...
و عاشق !
به من سر بزن
باشی...
سلام
خیلی زیبا بود ... همچین بگی نگی حسودیم شد ;)
ممنون که اومدید پیشم .
شاد و سرفراز ... در پناه حق باشید.